خیلی زیبا بود ممنون...
منم با شما موافقم اگه یکیشون جا نزنه و در میانه ی راه آن دیگری را تنها و خسته رها نکنه ...
نه.نیست...مگه مسابقه اس؟! یا رقصه؟راه رفتنه...اونم تازه اگه یکیشون عاشق باشه عمرا" اینطوری بشه.
صبحها که بيدار میشوم، گذشتههام خواب آشفتهای بيش نبوده، و شبها که میخوابم، آيندهام صبحی آشفته است از پس خوابی ناآرام.(فک میکردم فقط خودم اینطوری ام.لابد مال سن و ساله.شمام؟)
نبودن، سکوتِ بودن است(این عالی بود.همه اش خوب بود.ینی از اول اول ...اما همه اش می خواست برسه به همین.مگه نه؟)
آره همینطوره! اگه یکیشون جا نزنه!
دلتنگی
خوشه ی انگور سیاه است
لگد کوبش کن
لگد کوبش کن
بگذار سر بسته بماند
مستت می کند
این اندوه.