آقاي معروفي سلام. مدتهاست كه ميخواهم بپرسم اين عاشقانه هاي ناب را براي كدام زن خوشبختي مي نويسيد؟
اين كنجكاوي مرا مي كشد! تو را بخدا جوابم را بدهيد.
آيا هنوز عشق به اين زلالي وجود دارد؟!
گناه من تنها اين است كه در زمانی نامناسب در جای نامناسبی هستم."هستم"و ای كاش نبودم،كه بودنم طوق لعنتی است برگردنم.سال ها تنهايی،صد سال تنهايی و باز تنهايی،و دوره میكنم شب را و روز را و هیچ را.چشمان تار گريه گرفتهام ديگر به اميد هيچ ناجیی نيست كه ناجيان خود در قعر گور شيون سر دادهاند.دلم به حال خودم میسوزد و به حال انسان میسوزد كه چه مضطربانه چنگ به هر اميدی میزند تا روز واقعه را عقب بياندازد.عدهای روی پاهایشان ايستادهاند و عدهای روی سرشان و دل خوش به اينكه به جايی تكيه دارند،غافل از اينكه از اول هم تكيه گاهی وجود نداشت نه درآسمان نه درزمين.دلم به حال خودم میسوزد و میترسم كه با سر انگشت حقيقت برحباب كاذب زندگیام تلنگری بزنم. وحشت بيرون چه دهشتناك است.درماندگی،و گریه،چرا گريه امانم نمیدهد،چرا من دلم تنگ است،چرا غمام به سان دلهره و اضطراب در هوا به خواب رفته است.وقتی تنهاتر میشوم و تنهایی هم مرا رها میكند ديگر تحمل كشيدن بار زندگی برايم نمیماند؛دلم میخواهد جانام را بگذارم و بروم،و بخندم به همهی كسانی كه در سراب اميدهای خود ساختهشان میلولند،بخندم به همهی آرمانهایی كه انسان را خدا كردهاند و به همه ی خدايانی كه كمتر از انساناند.
آه چقدر دلم میخواهد كه جانم را بگذارم و بروم.
صد سال تنهايی عزيزم،
کجا می خوای بری؟ حيفت نمياد ديگه به من سر نزنی؟
چه مطلب خوب و جامعی از اساطير يونان و روم گذاشته بودی. مرسی.
ترسيدم، گفتم يهو ديونه نشی تو اين سرما کار دست ما بدی!
خانم دانشور هميشه به من می گفت: شونه هات که برای حمالی نيست، برای اينه که بندازيش بالا.
بنداز بالا، به سلامتی خودت.
عباس معروفی
سلام...سلام...سلام
...هيچکس زودتر از من
به باز شدن چشمهات نمیرسد
حتا خورشيد...
موفق باشيد
سلام آقاي معروفي
به وبلاگ كئفلي ايسكندر هم سر بزنيد.
متشكرم
اولين روز سال نو در افق من نه بهار است و نه زمستان. ميدانيد چه روزي است؟
روز سفر بهار نارنج ها...
چه خوب پرسيدي....سال دوباره نو شد؟...يا...22 سال ...انقدر كهنه كه حتي يادم نيست برق نگاه سال نو...سر كدوم سفره هفت سين جا موند...يا با كدوم برف اب شد و رفت؟...راستي ...سال زمستون نو ميشه يا بهار؟...
"چون به دل زياده جد كنم در تفكر گوئي شكوفه بيرون مي آرم و چون به ذكر به زبان بر مي آيم گوئي ميوه بيرون مي آرم، همچنين پرده در پرده است هر چند كه جد كنم گوئي چيزهاي عجيب از من بيرون آيد و اين همه را گوئي كه در دهان عدم است و عدم دهان بر دهان من نهاده است.(بها ولد)
انگار تو هم به آنجاها رسيده اي، به آن عدم موعود، به آن فنا.
و جز اين انتظار نمي رود كه تو وارث همه آن قلندران پشمينه پوشي...
عاشقانه هايت نشئه مي آورد، انگار حسينا هنوز خم شده بر كاغذ و براي نوشايش مي نويسد.
انگار جريان الكتريسيته مي گذرد از جان آدمي...
داغ مي شوم، چنان كه حالاست يخ زير پايم بشكند و با تو غرق شوم در اعماق آن عدم.
ديگر نمي ترسم، بگذار دنبالم كنند، بگذار به خاموش كردنم قلاده از گردن سگان بگشايند، بگذار با طناب و زنجير بر آيند به جستجويم اين اورهان ها، حتا تا آن بيابان پر از برف...
بگذار خدا هم به نديدن بزند خود را...
ده سال است پلكاني از زخم نشسته بر پشتم، گاه كه مثل آيدين تو ريشم دراز مي شود، مي گويد: چقدر شبيه پيامبران شده اي
_ مسيح كي هستي تو؟
_ مسيح تو...
با انگشتانش پلكان را مي رود بالا، چشم مي بندد و بيست سالگي مسيحش را مي بيند كه قنداقه شده در پتوي سربازي مي رود از مراغه سوي تبريز...
دنده هايم را مي شمارد و برگ توت مي چسباند روي زخم هام.
ببين چطور سراپا درخت شده ام
مي لرزم و مي ريزم
كلمات سرخي تو را دارند.
"در حالی که از داد زدن بلندم در تعجب بودم خیلی غلیظ گفتم غلط میکنی تبریک میگی مردیکهُ عوضی وقت نشناس!
آخه دیوانه ساعت دوازده شب زنگ میزنی فکر نمیکنی من خواب باشم!
فکر نمیکنی بچه ای اینجا خواب باشه و از زنگ تلفن توی وقت نشناس بی خرد از خواب بپره زا به راه شه؟
ببینم مگه پارسال هم همین کارو نکردی؟ مگر نگفتی سال نو مبارک؟
آیا سال قبلت مبارک بود؟ دم به دم در سال قبل از زندگیت لذت بردی؟
از تو میپرسم پَس پیرال سالش برات مبارک بود؟ چرا آدم نمیشی هِی زِرتو زِرت الکی تبریک از خودت در میکنی؟
بفهم چی میگی! و سال دیگه هم لطفن شروعش رو به من نمیخواد تبریک بگی، حالیته؟
و گوشی رو محکم پرت میکنم یه گوشه ای.
اِهه، طرف نمیدونه (ت) تبریک معنی چه چیزیرو میده هی تبریک تبریک میکنه.
براش (ت) تبریک و (ت) تسلیت فرقی نداره، هم تو عروسی هم تو عزا از یک (ت) استفاده میکنه.
با گیجی و بی خردی و بی ملاحظه گی سال جدید رو شروع میکنه توقع داره سالش هم نیکو بشه! خوب اینجا نباید گفت مالیدی داداش؟
اگه بگی نه میگم تو هم مالیدیا! ببین این تلفن بی جا چطوری داره منو اول سالی دیکتاتور مآب میکنه! عجیبه ها.
جون تو نمیذارن آدم با خودش باشه هی راه براه از ثانیهُ اول سال حالتو میگیرن تا آخرین ثانیه سال.
بد بختی اینه که سال هم هی مثل زمان میاد و میره و تکرار میشه، اگه یه جوری بی حرکت میموند و تکون نمیخورد خیال آدم راحتتر بود.
تبریک الکی هم مثل دهشاهی تقلبیه دیگه ولی خوب سر وقت نه ساعت دوازده که آخه ! عجیبه ها!
این گوشی تلفن رو هم نمیدونم کجا پرت کردم، تا دیر نشده باید به خسرو یه زنگ بزنم و سال نو رو تبریک بگما!".
سلام آقای معروفی.
"هيچکس زودتر از من
لبخند نمیزند
به روی تو
حتا بيداری!".
سال جدید با بودن شما سالی پر برکت خواهد بود.
برایتان قلبی پهلوان و شاد در تمامی دوران خواهانم.
شاد و سربلند بمانید شاعر سرزمین دلها.
سعید از برلین.
Salaam,
Sale jadid mobarak,,,
سلام به اقاي معروفي
فكر نميكردم نويسنده ي پيكر فرهاد(بسيار فوق العاده بود)اينچنين عاشقانه نويسي كند. خوشحال ميشدم بدانم نوشته هاي كتاب فوق را بيشتر دوست داريد يا عاشقانه هايتان را؟
خوش باشيد
" ای سیاه گیسوی من
سلام
وقتی تو هستی
همه چیز هست
وقتی تو نیستی
می خواهم که هیچ چیز نباشد...
..."
سال نو مبارک. امیدوارم که سالی سرشار از همه ء بهترینها رو در پیش داشته باشید. سالی زیباتر و پربارتر از سال های پیش
اين جا برف نيست .اما ديشب دوتا جاي پا پشت پنجره ي اتاقم مونده بود . انگار يك نفر بر برف رقصيده باشد . صبح كه بيدار شدم نبود . اما عجب عطري بر بسترم هجوم اورده بود.........
استاد عزيزم سلام. من عاشق نثر شما بودم و هستم و هميشه در همه ي نوشته هم ردپايي از نثر سحرآميز شما بجا ميماند. خوشحالم كه از اين به بعد ميتونم با نظم شما هم آشنا بشم. خوشحال ميشم به ما هم سري بزنيد. گرچه ميدونم توقع زياديه اما از قديم گفتن ...
سلام. كريسمس مبارك . دو تا سوال : چرا خطاب اكثر شعرهايت " آقاي من " است ؟ 2- چرا شعرهايت اينقدر بند بند است ؟ كه گاهي هيچ ارنباط معنايي با هم ندارند . يكباره از دنيايي به دنياي ديگر . ( مثل بند قبل و بعد " دوستت داشتم يا بوسم كردي " در همين شعر .) .
این جا هم بارید.هرچند که ننشست...خیابان سرد برفی است و رفتگری که کنج دیوار را یخ می زند.که بروبد دل ما را؟از آسمان سرخی ستون می شد به زمین.خواستم بخوانم،برف نو،برف نو! شب زیادی برای یک زن تاریک بود و یکباره دیدم سلامی ندارم...دل شما نو عزیزترین استادم.
نان بخر با يك چيز شيرين ديگر .... همين
هـــرچــی هــسـتـنـد قـشـنـگ و خــوانــدنـی هـسـتـنـد
durud.. az shab ta sob barun miumad ..derakhta poor az shabnaman
rooz haie taghvimie jadidet poor az shabnam..
ye alame boos vase aavazat..dobare man o yade un andakh
Ezzat Ziad ghazale
هر چي كه اسمش رو بذاري مهم نيست. مهم اينه كه قشنگ هستن و دوست داشتني. سال نو شما هم مبارك.
سال نو مبارك!
راستي، آقاي معروفي! سال شما را برف نو ميكند يا شكوفه؟
به هر حال، سال نوتان مبارك! به اين اميد كه امسال هميشه باشد، چيزي كم نباشد، جا پاي خدا روي برف ديده شود...
من بر عكس دوست بالايي كه كامنت گذاشته (ني لبك) مي گم كه من داستان ها تو نو خوندم ولي شعراتون ....اي كاش ... آخه روم نمي شه چه جوري بگم ..!!
بهر حال سال نو شما هم مبارك (البته سال من نو نشده .سال نو من و بهتره بگم ما نوروزه )
تا بعد و هميشه شاد و كامروا باشيد
سلام...بودنت سرماي زمستان را بهاري نه..تابستاني مي كند...كاش اين شعر ها تمام نشوند...سال نو مبارك
وقتی هستی
وقتی می نویسی
دلم تاب نمی آورد
:
وقتی هستی
وقتی می نویسی
تمام برفهای نبودن
آب می شوند
...سال نو مبارک!
هم از اینجا و هم به واسطه ی یک کارت تبریک الکترونیکی(!)تبریک من را بپذیرید.
به امید اینکه امسال سال رنگ باشد و نور.
سلام آقاي معروفي
دلم گرفته بود سر زدم گفتم شايد چيزي نوشته باشي . و نوشته بودي ... ولي چه فايده ... فقط خنديدم . فقط خنديدم . همين . از آن همه دستهاي پنهان كه كشتندت براي من .. براي ما . چه مانده از تو مرد يخي . جز تكه تكه هاي در حال انبساط اين شعر هات و آن دشنام نامه هاي سرگشاده به سوي هيچ .
بابا سال نو مبارك . نمي دانم چه احساسي داري از اين تكرار ... هر روز به خودم مي گويم : (( امروز فرداست )). هر روز يك كتاب را مي خوانم . كاغذها عوض مي شود فقط و نوع اخلاط سينه ها... روزي جويس. روزي اشتين بك. روزي فروغ و روزي تو و روزي سپيده اي آغازگر تمام پايانهايي كه داشته ام و داشته ايم... ما... با هم... من و تو و اندوده ي خاطرات تخمي مان به ديوار هاي كفك زده ي اين واژگون ديار مثله شده .
معروفي اين چه رازيست ما نگونيم يا دنيا واژگون... سال نو. تنها پوزخندي ست از جهان بر تمام غرورمان. به باور صبح و يا به الحاد نم نمه هاي باران وقتي كه بهار بيايد. اي كاش مي شد انحناي كمر يار را باور كرد نه اين خميدگي تند راديكال را بر كنار رگهاي گردنمان .
سال نو مبارك. باسي... منتظرم
سلام آقاي معروفي
داستانهايتان رانخوانده ام.اما شعرهاتان فوق العاده زيبا و لطيف هستند.من در جريان احوالات روحی و عاطفی شعر گفتن هاي دوست پسرم در مورد رابطه مان هستم و برای همین هم وقتی این اشعار زیبا را میخوانم نزدیکی زیادی با احوالات شما احساس می کنم.جهانتان همیشه پر از يارتان و شعر و زیبایی باد!
سال نو مبارک!با صمیمی ترین آروزهایم برای شما و...